• خطبه ها
  • وصف خدا و رسول
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

وصف خدا و رسول

 (95) (و من أخرى) الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْ‏ءَ قَبْلَهُ وَ الْآخِرِ فَلَا شَيْ‏ءَ بَعْدَهُ وَ الظَّاهِرِ فَلَا شَيْ‏ءَ فَوْقَهُ وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَيْ‏ءَ دُونَهُ  

« 283»

و منها) (في ذكر الرسول (صلى ‏الله ‏عليه‏ وآله)) مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ فِي مَعَادِنِ الْكَرَامَةِ وَ مَمَاهِدِ السَّلَامَةِ قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ النَّوَائِرَ أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً أَعَزَّ بِهِ الذِّلَّةَ وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ كَلَامُهُ بَيَانٌ وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ  

« 284»


ص283

  از خطبه ‏هاى ديگر (آن حضرت عليه السّلام) است (در حمد و ثناى الهىّ و وصف حضرت رسول «صلّى اللّه عليه و آله):  قسمت أول خطبه (1) سپاس خداوندى را سزا است كه اوّل (و مبدا همه اشياء) است، پس چيزى پيش از او نبوده، و آخر (و مرجع همه مخلوقات) است، پس چيزى بعد از او نمى‏ باشد، (2) و (بسبب آيات و نشانه‏ها) ظاهر و هويداست، پس چيزى آشكارتر از او نيست و (كنه ذات او) مخفى و پنهان است، پس چيزى ناپيداتر از او نيست (و به عبارت ديگر:) ظاهر و توانا است، پس چيزى فوق او نيست (همه اشياء مقهور قدرت و توانائى او هستند) و باطن و دانا بجزئيّات اشياء است، پس چيزى از او (به اشياء) نزديكتر نيست. قسمتى از اين خطبه در وصف رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله مى ‏باشد: (3) قرار گاه او (مكه معظّمه كه در آنجا به رسالت مبعوث گرديد) بهترين قرارگاه، و جاى نموّ او (مدينه طيّبه كه در آنجا احكام الهىّ را منتشر نمود) شريفترين جا است (و آن بزرگوار) در  

 ص284

كانهاى كرامت و بزرگوارى (اصلاب شامخه و ارحام مطهّره) و آرامگاههاى سلامت (كه از هر عيب و نقص ظاهرىّ و باطنىّ منزّه و مبرّى بوده روييده شده است) (4) دلهاى نيكوكاران شيفته او گشت، و زمام چشمها (ى خردمندان) بسوى او خيره شد (تا ببينند در ضلالت و گمراهى جهل و نادانى كه سر تا سر جهان را فرا گرفته چه مي كند، ديدند) (5) خداوند بوسيله آن حضرت كينه‏ هاى ديرينه را نابود ساخت (از ميان مردم برداشت) و آتش دشمنيها را خاموش نمود، و ميان برادران ايمانى را (مانند امير المؤمنين و سلمان) الفت و دوستى انداخت، و ميان خويشان (مانند حمزه و ابى لهب بسبب اسلام و كفر) جدائى افكند، و بواسطه ظهور و پيدايش آن بزرگوار ذلّت و بيچارگى مؤمنين را به عزّت و سرورى و برترى و بزرگى و كفّار را به نكبت و بد بختى مبدّل نمود، (6) سخن او بيان و خاموشيش زبان بود (چون سخنى مى ‏فرمود احكام الهىّ را بيان ميكرد، و چون گفتار و كردارى ديده خاموش مى‏ماند دليل بر صحّت و درستى و مباح بودن آن بود).